*مهدی یار*

  • خانه 
  • تماس بامن 
  • ورود 

کمک/یه سوال چندوقته ذهنمودرگیرکرده کمک کنیدجوابشو پیداکنم

19 مهر 1393 توسط *مهدی یار*

سلام ممنون میشم اگه تو پیداکردن جواب این سوال کمکم کنید

همه میدونیم که معنی صدق الله العلی العظیم :راست گفت خدای بلندمرتبه وبزرگ است پس علی توی این عبارت به

معنی بلندمرتبه (یکی از صفات خداوند)است نه حضرت علی(ع).پس چرا اهل سنت هنگام گفتن صدق الله العلی العظیم ؛

کلمه علی رو حذف میکنن ونمیگن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 نظر دهید »

دفترچه گناهان یک شهیدشانزده ساله

18 مهر 1393 توسط *مهدی یار*

در تفحص شهدا ، دفترچه یک شهید 16 ساله که گناهان هر روزش را می نوشت پیدا شد.گناهان یک هفته او اینها بود :
شنبه : بدون وضو خوابیدم .
یکشنبه : خنده بلند در جمع .
دو شنبه : وقتی در بازی گل زدم احساس غرور کردم .
سه شنبه : نماز شب را سریع خواندم .
چهارشنبه : فرمانده در سلام کردن از من پیشی گرفت .
پنجشنبه : ذکر روز را فراموش کردم .
جمعه : تکمیل نکردن 1000 صلوات و بسنده به 700 صلوات .
راوی که یکی از بچه های تفحص شهدا بوده می نویسد : در تفحص شهدا ، دفترچه یادداشت یک شهید شانزده ساله پیدا شد که گناهان هر روزش را در آن یادداشت کرده بود. راوی در سطر آخر افزوده بود که : دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم…
ماچی؟؟؟کجای راهیم؟؟؟!!!! فداي اقا أمير المؤمنين

 1 نظر

هرکس باخدا ارتباط ندارد نامحرم است

10 مهر 1393 توسط *مهدی یار*

 نظر دهید »

خدایـــا ...!

08 مهر 1393 توسط *مهدی یار*

خدایـــا …!


اگر یک روز فراموش کردم خدای بزرگی دارم …


تو فراموش نکن که بنده کوچکی داری …


با نوازشی و یا شاید تلنگری


آرام وجودت را ، همراهیت را ،


مهربانی و بزرگی ات را برایم یادآوری کن …



 1 نظر

دعابرای گشایش درکارها

08 مهر 1393 توسط *مهدی یار*

 1 نظر

نیایشی از صحیفه سجادیه/تمام وناتمام من باتو تمام میشود یارب

07 مهر 1393 توسط *مهدی یار*

خداوندا …
گره های ناگوار، با تو باز می شوند؛
شدت سختی ها، با تو می شکند؛
آنان که دنبال رهایی می گردند،
به تو التماس می کنند.

از قدرتت، سختی های زندگی،
حساب می برند؛
به لطفت،
علت ها و اسباب،
فراهم می شوند؛
با توانایی ات،
سرنوشت، جاری می شود؛
و با اراده ات،
وسایل آماده می شوند.

وقتی که می خواهی،
بی آن که چیزی بگویی،
اسباب، فرمان می برند؛
و وقتی نمی خواهی،
بی آن که چیزی بگویی،
اسباب، از کار می ایستند.

وقت دشواری‌ها،
آن که صدایش می کنند،
تویی
و وقت گرفتاری‌ها، آن که دنبال پناهش می‌گردند،
تویی.

برای من اتفاقی افتاده
که زیر سنگینی اش شکسته ام؛
گرفتاری ای آمده که تحملش را ندارم.
آن چه تو فرستاده ای، کس دیگری برنمی گرداند.
آن چه تو آورده‌ای، کس دیگری نمی برد.
دری را که تو بسته ای، کس دیگری باز نمی کند
و دری را که باز کرده ای، کسی نمی بندد.

پس خودت درِ رهایی را به رویم باز کن.
به توانایی ات،
این هیبت غم را در من بشکن
و کاری کن به همین سختی،
به همین رنجی که دارم
از آن به تو شکایت می کنم، زیبا نگاه کنم.
نیایشی از صحیفه سجادیه

 نظر دهید »

خاطره ای که شهید مطهری را ۲۰ دقیقه خنداند!

31 شهریور 1393 توسط *مهدی یار*

خاطره ای که شهید مطهری را ۲۰ دقیقه خنداند!

علامه جعفری می گوید :

فردی تعریف میکرد تو یکی از زیارتام که مشهد رفته بودم به امام رضا گفتم یا امام رضا دلم میخواد تو این سفر خودمو از

نظرتو بشناسم که چه جوری منو می بینی

نشونه شم این باشه که تا وارد صحنت شدم از اولین حرف اولین کسی که با من حرف می زنه من پیامتو بگیرم

وارد صحن که شدم خانوممو گم کردم اینور بگرد،اونور بگرد،یه دفعه دیدم داره میره

خودمو رسوندم بهش و از پشت سرزدم بهش که کجایی؟ روشو که برگردوند دیدم زن من نیست

بلافاصله بهم گفت :*خیلی خری*حالا منم مات شده بودم که امام رضا عجب رک حرف میزنه؛

زنه که دید انگار دست بردار نیستم و دارم نگاش می‌کنم گفتش:

نه فقط خودت، بلکه پدر و مادر و جد و ابادت هم خرن

علامه میگوید این داستان را برای مطهری تعریف کردم تا۲۰ دقیقه می خندید

 1 نظر

روزگارجبهه هایادش بخیر

31 شهریور 1393 توسط *مهدی یار*

 1 نظر

عملی که طول عمر انسان را زیاد می کند

31 شهریور 1393 توسط *مهدی یار*

دین مبین اسلام قطع رحم و بریدن رابطه از خویشان و بستگان را شدیدا نهى کرده است و پیوسته در گفتار ائمه اطهار(عَلیه السَلام) برای آن آثار بسیار وخیمی ذکر گردیده و از برای بجا آورنده این سفارش ثمرات فراوانی بیان شده است.


در این باره از شعيب عقر قوفى روایت شده است که روزی من با يعقوب (اهل مغرب) كه براى زيارت به مكه آمده بود، محضر امام كاظم )عليه السلام( رسيديم. امام نگاهش كه به يعقوب افتاد، فرمود:اى يعقوب؛ تو ديروز به اينجا وارد شدى و ميان تو و برادرت اسحاق در فلان محل درگيرى پيش آمد و كار به جايى رسيد كه همديگر را دشنام داديد. شما نبايد مرتكب كار زشت و قبيحى شويد. فحش دادن و ناسزا گفتن به برادران دينى، از آيين ما و پدران و نياكان ما بدور است و ما به هيچ يك از شيعيان خود اجازه نمى دهيم كه چنين رفتارى را داشته باشند. از خداى يگانه بپرهيز و تقوا داشته باش. اى يعقوب؛ به زودى مرگ بين تو و برادرت (به خاطر قطع رحم)، جدايى خواهد افكند.
برادرت اسحاق در همين سفر پيش از آنكه به نزد خانواده خود برگردد خواهد مرد و تو نيز از رفتارت پشيمان خواهى شد.
شما قطع رحم كرديد و نسبت به يكديگر قهر هستيد، بدين جهت خداوند عمر شما را كوتاه نمود.

يعقوب گفت: فدايت شوم؛ اجل من كى خواهد رسيد؟
امام فرمود: اجل تو نيز رسيده بود ولى چون تو در فلان منزل به عمه ات خدمت كردى و بواسطه هديه او را خوشحال نمودى، بخاطر اين صله رحم خداوند بيست سال بر عمر تو افزود.

شعيب مى گويد: پس از مدتى يعقوب را در مكه ديدم. احوالش را پرسيدم. او گفت :
برادرم، همانطور كه امام كاظم )عليه السلام( گفته بود، پيش از آنكه به خانه خود برسد وفات يافت و در همين راه به خاك سپرده شد.

منابع:
1- علامه مجلسی. بحارالانوار، ج48: 46.
2-ناصري، محمود. داستانهاي بحار الانوار، ج2: 86.
3- دائره المعارف اسلامی طهور؛ ذیل عنوان: صله رحم در آیات قرآن.

 نظر دهید »

درآنجاچند دختر در حال شناکردن بودند اما....

28 شهریور 1393 توسط *مهدی یار*

مراسم تشییع به پایان رسید .پیکر شهید را به سوی بهشت زهرا (س) بردند .من هم به همراه آنها رفتم.
من جلو رفتم تا چهره ی شهید را ببینم.درب تابوت باز شد.چهره ی معصوم و دوست داشتنی شهید را دیدم شاداب وزیبا بود. دست شهید به نشانه ی ادب روی سینه اش قرار داشت!یکی از همرزمانش می گفت:در لحظه ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد.وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم.
وقتی روی پایش ایستاد رو به کربلا دستش را به سینه نهاد وآخرین کلام را بر زبان جاری کرد :
((السلام علیک یا ابا عبدالله)) بعد هم به همان حالت به دیدار ارباب بی کفن خود رفت .برای همین دستش هنوز به نشانه ی ادب بر سینه اش قرار دارد.
امروز مراسم ختم این شهید است. رفقا گفته اند: خود استاد حق شناس در مراسم حضور می یابند! فراق این جوان برای استاد بسیار سخت بود.
این پیر اهل دل در جلوی درب مسجد سرشان را بالا آوردند و نگاهی به اطرافیان کردند.
بعد با حالتی نالان و افسرده گفتند:آه،آه، آقاجان…دوباره آهی از سر حسرت کشیدند و فرمودند: بروید در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد اقا پیدا می کنید!؟
آن شب بین دو نماز سخنرانی نداشتند، اما از جا بلند شدند و روی صندلی قرار گرفتند.
بعد شروع به صحبت کردند.
موضوع صحبتشان در مورد همین شهید بود .
در اواخر سخنان خود آهی ازسر حسرت در فراق این شهید کشیدند. بعد در عظمت این شهید فرمود:
در این تهران بگردید و ببینید کسی مانند این احمد آقا پیدا می کنید!؟ ((این شهید را دیشب در عالم رویا دیدم از احمد پرسیدم چه خبر؟
به من فرمود :
تمامی مطالبی که (از برزخ و…)می گویند حق است . از شب اول قبر وسوال و …اما من را بی حساب و کتاب بردند.))
بعد استاد مکثی کرد و فرمود :((رفقا آیت الله العظمی بروجردی حساب و کتاب داشت اما نمی دانم این جوان چه کرده بود.چه کرد تا به این جا رسید.)) آن شب به همراه چند نفر از دوستان و به همراه آیت الله حق شناس به منزل شهید نیری در ضلع شمالی مسجد رفتیم.


حاج اقا وقتی وارد خانه شدند در همان ورودی منزل رو به برادر شهید کردند و با حالتی افسرده خاطره ای نقل کردند و فرمودند:
من یک شب زود تر از ساعت نماز راهی مسجد شدم به محض این که در را باز کردم دیدم یک جوان در حال سجده است اما نه روی زمین بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است!دیدم همین احمد آقا است بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت:تا زنده ام به کسی حرف نزنید.
دکتر محسن نوری از دوستان شهید میگفت:یک روز بهش گفتم من نمیدانم چرا توی این چند سال اخیر شما در معنویات رشد کردی .می خواست بحث را عوض کنداما سوالم را تکرار کردم . گفتم حتما علتی داره.گفت اگه طاقتش رو داری بشین تا برات بگم.
یه روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند.یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری روآب کن بیار… منم راه افتادم راه زیاد بود کم کم صدای آب به گوش رسید.از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم.تا چشمم به رودخانه افتاد یه دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم بدنم شروع کرد به لرزیدن نمیدانستم چه کار کنم . همان جا پشت درخت مخفی شدم …می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت وکنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودن .همان جا خدا را صدا زدم و گفتم خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم …


از جایی دیگر آب تهیه کردم ورفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت . گفتم ازین به بعد برای خدا گریه میکنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم واشک میریختم ومناجات می کردم خیلی باتوجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده میشد به اطرافم نگاه کردم صدا از همه سنگریزه های بیابان و درختها و کوه می آمد!!! همه می گفتند سبوح القدوس و ربنا الملاکه والروح…
از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد…”
در سال ۱۳۹۱ ،دفترچه ای که ۲۷ سال پس از شهادت احمد اقا داخل کیفی قدیمی که متعلق به ایشان بود ،بدست آمد که حاوی نکات عجیب با دست خط خود ایشان بود. گویی او همیشه چشمانش باز بوده! واو بارها به ملاقات مولایش رسیده بود!.در آخرین صفحه نوشته بود که در دوکوهه مشغول وضو گرفتن بودم که مولای خوبان عالم حضرت مهدی(عج) را زیارت کردم…


منبع:کتاب عارفانه(زندگی نامه وخاطرات شهید نیری)


sarbaz0.blog.ir

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 22
  • 23
  • 24
  • ...
  • 25
  • ...
  • 26
  • 27
  • 28
  • ...
  • 29
  • ...
  • 30
  • 31
  • 32
  • ...
  • 35
  • خانه
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

موضوعات

  • همه
  • حضرت زهرا(س)ازدیدگاه منابع اهل سنت
    • آموزه های عبادی حضرت زهراسلام الله علیها(نماز،تلاوت قرآن)
    • خانواده مطلوب ازدیدگاه حضرت زهرا(س)
  • حیا
  • بدون موضوع
  • شهدا
  • مناجات باخدا
  • سخنان بزرگان
  • خانه داری
  • رهبرم سید علی
  • ماه رمضان
  • شگفتی‌های آفرینش
  • ازدواج اسلامی
  • نیکان و بزرگان
  • موعظه
  • انقلاب در قاب خاطرات
  • نهج البلاغه
  • ايرانگردي،يزد
  • امام خوبان
  • آيات دلداري

آمارگیر وبلاگ

  • مهدی یار
  • تماس