روی کارت عروسی نوشت:« از پذیرش بانوان بدحجاب معذوریم»
مرتضی در ۱۴ آذر سال ۱۳۲۳ همزمان با عید سعید غدیرخم در خانواده ای متدین در شاهرود متولد شد. وی که از استعداد قابل توجهی برخوردار بود، تحصیلات خود را در دبیرستان البرز تهران به پایان رساند و جزء سه نفر برتر رشته پزشکی شد. مرتضی فعالیت های سیاسی و اجتماعی خود را از دوران جوانی آغاز کرد، از جمله فعالیت های سیاسی او در دوران دانشجویی تأسیس انجمن اسلامی دانشکده پزشکی بود. وی در ۱۶ شهریور ۱۳۵۱ با پروین سلیحی ازدواج کرد که حاصل این وصلت پسری به نام یاسر بود.
مرتضی در سال ۱۳۵۰ با سازمان مجاهدین خلق ایران آشنا شد و در تمام مدت عضویّت در سازمان بر اعتقادات مذهبی خود پایدار ماند و در برابر تغییرات ایدئولوژی سازمان قاطعانه مقاومت کرد و پس از اطلاع از ماهیّت و عملکرد مرکزیت سازمان، همکاری قبلی خود را راه خطا توصیف کرد و از آن ابراز پشیمانی نمود. لبّافی نژاد با اعترافات افراخته در ۱۱ مرداد ۱۳۵۴ در تبریز بازداشت و به تهران منتقل شد و همسرش نیز به جرم همکاری با سازمان بازداشت و در دادگاه نظامی به دو سال زندان محکوم گردید. مرتضی تحت شکنجه های طاقت فرسا قرار گرفت و در طول دوران زندان و بازجویی غالباً روزه دار بود. دکتر مرتضی لبافی نژاد سرانجام در چهارم بهمن ۱۳۵۴ اعدام گردید.
کسی باور نمیکرد که مرتضی با این تحصیلات در این حد متدین باشد
من واقعاً به تمام اخلاقیات و روحیات مرتضی غبطه میخوردم. انسانی بود که در تمام طول زندگی جز به رضای خدا و انجام تکلیفش فکر نمیکرد. ایشان در مراسم عروسیمان تعدادی چادر جلو در ورودی گذاشته بودند و به مادرشان تأکید کرده بودند که هر کس به قصد عروسی من میآید چادر سر کند تا هر گناهی هست به پای من نوشته نشود و روی کارت عروسی نوشت از ورود بانوان بدحجاب معذوریم. همین باعث شده بود عدهای هر وقت به منزل ما برای دیدن ایشان میآمدند با چادر و حجاب اسلامی میآمدند، در حالی که در مکانهای دیگر اصلاً چادر به سر نمیکردند. حتی در صندوق عقب ماشین تعدادی چادر داشت که اگر زمانی از خانمهای اقوام در خیابان سوار ماشین ایشان میشدند با چادر سوار شوند و همه دیگر با اخلاق دکتر آشنا بودند و حتی به ایشان عشق میورزیدند.
دکتر بسیار انسان با ایمان و فوقالعاده معتقد بود. هیچ کس باور نمیکرد که کسی با این همه تحصیلات در این حد متدین باش.
وقتی که دنیا را به دکتر دادند
در مدت زمانی که در کمیته بودم از میان تمام نگهبانها، نگهبانی بود که احساس میکردم از بقیه سالمتر است و میتوانم با او صحبت کنم و از شوهرم خبردار شوم؛ چرا که خیلی نگران شوهرم بودم. مدام از او سؤال میکردم که از دکتر خبر نداری؟ …
اوایل میترسید حرفی بزند. فقط سکوت میکرد و وقتی التماس کردن های مرا میدید، جواب میداد که حال شوهرت خوب است. او هم مدام سراغ تو را میگیرد و میپرسد: «خانم من حجابش را دارد؟ نکند از روی ترس یا اجبار حجابش را رعایت نکند؟» من هم به او جواب دادم که: «بله، خانمت حجابش را دارد.» نگهبان میگفت: «آن لحظه که این حرف را شنید انگار دنیا را به او دادند. چقدر خوشحال شده بود». نگهبان برایم تعریف کرد که دکتر تمام این شش ماه را روزه بوده است و مدام مشغول خواندن نماز یا دعا بود تا این که به شهادت رسید.
نکاتی از وصیت نامه شهید دکتر مرتضی لبافی نژاد
وصیتنامه غیر ارتشی مرتضی لبافینژاد فرزند عباسعلی در سحرگاه مورخه ۴/ ۱۱/ ۱۳۵۴
بسمالله الرحمن الرحیم و به نستعین
سلام و درود گرم من به پدر و مادر عزیزم. پدر و مادر مهربانم. پدر و مادری که هیچ چیز را از من دریغ نکردند.
سلام من به پروین عزیزم. همسر مهربان و فداکارم. همسر متقی و پرهیزکارم.
سلام من بر یکایک فامیل عزیز و مهربانم که متاسفانه فرصت نام بردن یکایک آنها را ندارم.
برای من نگران نباشید که خداوند فرموده است “و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون".
مطالبی را مختصرا در زیر مینویسم و میخواهم دقیقاً این سفارشات اجرا گردد:
۱- مربی فرزندم فعلا و تا وقتی همسرم در زندان است پدر و مادرم خواهد بود و بعد خود همسرم. اگر زمانی همسر عزیزم خواست شوهری اختیار کند به نظر من بهتر است فرزندم را مجددا به پدر و مادرم بسپرد. به هر حال از مربی فرزندم هر که هست خواهان تربیت صحیح فرزندم میباشم. میخواهم او را نه تنها از نظر درسی بلکه از نظر مسائل مذهبی و اجتماعی نیز فردی آگاه و مطلع بار آورد. از نظر محبت نه کم و نه زیاد که هر دو زیانبخش است. در خانهای که فرزندم رشد و تربیت مییابد تلویزیون و مجلات فاسد و هر گونه وسیلهای که موجبات فساد اخلاقش را ایجاد کند هرگز نباشد.
۲- سفارش به مادرم در مورد پروین عزیزم میکنم و میخواهم که همیشه و همواره نسبت به او محبت قبلی را حفظ کرده و به خصوص تا او در زندان است مکررا و مرتبا به دیدار او برود و از محبت به او فروگذار ننماید.
۶- به مادرم توصیه میکنم در نمازهایش دقت بیشتری کند و علیالخصوص در ضمن یکی دو سال آینده حتما به حج برود.
۷- به پدرم توصیه میکنم که او نیز در نمازهایش دقت بیشتری کند و حتما تلویزیون را بفروشد.
۸- در مراسمی که برای من بر پا میگردد اکیدا از شرکت زنهای بیحجاب و یا حتی با چادر و یا روسری توری جلوگیری نمایید.
به همین جا مطالب فوق را ختم میکنم و بار دیگر سفارش میکنم مطالب فوق را دقیقاً اجرا نمایید.
قربان همگی فامیل عزیز
مرتضی لبافینژاد
وصیت دیگری ندارم
منبع: جرعه نوش« کتاب خاطرات پروین سلیحی»