اشک های عزاداران سیدالشهداء تسلی دهنده قلب حضرت فاطمه است
صاحب کتاب شریف «مدینه المعاجز» در قسمت فضائل و کرامات امام حسین علیه السّلام از حضرت صادق علیه السّلام اینگونه نقل می کند:
هرکس برای امام حسین (علیه السّلام) گریه کند اشک هایش نزد فاطمه زهرا (علیها سلام) می رود و ایشان را در مورد فرزندش تسلی می دهد و خدای تبارک و تعالی حق او را می دهد و در روز قیامت با جدم حسین بن علی (علیهماالسّلام) محشور می شود و تمام چشم ها در روز قیامت اشک می ریزند جز چشمانی که برای جدم حسین بن علی (علیهماالسّلام) اشک ریخته باشد و به آنها گفته می شود: بدون حساب وارد بهشت شوید و در بهشت نیز همسایه ی جدم حسین بن علی (علیهماالسّلام) خواهند بود.[۱]
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[۱]. ترجمه مدینه المعاجز، ج۲، ص۲۰۷
رَبَنــــــــــــا آتِنــــــــا فِے الـבُنیــــــــــــا ڪــــــــــربلا.....!!!!
ترا می خواهد..
رَبَنــــــــــــا آتِنــــــــا فِے الـבُنیــــــــــــا ڪــــــــــربلا…..!!!!
בلـــم ، فعل زیارتــــــ تــو را
مے פֿـواهـב…
از نــوع ،
פـــال ســاבه…
براے בلـــمـ ، شفــاے בلـــمـ ” اَمَّن یُّجیبُ ” بـפֿـوانـــیـב . . .
نمازهاﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ " ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ...
نمازهاﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ” ﻧﻤﺎﺯ ” ﺑﻮﺩ…
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ “ﻧﻤﺎﺯ ” ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻔﺮ، ﺫﻭﻕ ﻧﻤﯽ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ !
ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺭﮐﻌﺖ ﺁﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﮐﯿﻒ ﻧﺪﺍﺷﺖ !
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﮐﻪ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻤﺶ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ
“ﺧﻼﺹ ” ﮐﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ …
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺩﺭﺱ ﺷﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ …
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ
ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻖ ﺍﯾﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑﮑﺮ !!
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﻼﻥ ﻫﻤﮑﺎﺭ !
ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴﺎﺏ !!
ﻧﻪ… ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ “ﻧﻤﺎﺯ “ ﻧﯿﺴت
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﯾﮏ “ﮐﺎﺭﻭﺍﺵ ﻗﻮﯼ ” ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺷﺴﺖ
ﺍﺯ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳﯿﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﻟﮑﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ،پلیدی ﻫﺎ ﺭﺍ…
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ” ﮐﯿﻤﯿﺎ ” ﻭ ﻣﺲ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﻃﻼ …
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ،
ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻞ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻭ، ﻣﯽ ﺷﺪ
ﻣﺮﻫﻢ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭﻣﺎﻥ،ﻣﯽ ﺷﺪ ﺷﺎﻩ ﮐﻠﯿﺪ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎﻩ….
ﺧﺪﺍﯾﺎ ! ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﭼﯿﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ.
ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﻨﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﮐﻦ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻢ،
ﻧﻤﺎﺯ ” ﺷﻮﺩ …. ﻓﻘﻂ ﻫﻤﯿﻦ! ღ
عاقبت سخت شوخی زن و مرد نامحرم
در این باره حضرت محمد (ص) بیان داشتهاند: کسی که دیدهی خود را از نگاه به زن نامحرم سیراب میسازد،
خداوند درروز قیامت، چشمهای او را به وسیلهی میخهای آتشین و آتش، پُر میکند و چون حسابرسی مردم پایان
پذیرد، او را درجهنم میاندازد.؛و از این رو حضرت عیسی (ع) بیان داشتهاند: همانا چشمان خود را از نگاه نمودن به زنان
نامحرم بازدارید؛ چرا که این عمل، سبب افشاندن بذر شهوت و رویش فسق میگردد.
علاوه بر این، در باب روابط زننده و شوخی نمودنهای خارج از عرف و شرع مردان با زنان، حضرت محمد (ص) فرمودهاند:
هر فردی با زنی نامحرم شوخی نماید، برای هر کلمه که با او گفته است، هزار سال در آتش دوزخ او را زندانی مینمایند
و آن زن اگر با رضایت، خود را در اختیار آن مرد قرار دهد و یا با وی بخندد و منجر به عمل خلافی شود، این زن هم مثل آن
مرد گناهکار است و عذابش به مانند اوست.
ولی اگر زن راضی نبود به شوخی و ارتباط، و مرد به زور مرتکب این عمل زشت گردید، گناه هر دو بر عهدهی مرد
میباشد، و همچنین در جای دیگری بیان داشتهاند: مَن صافَحَ إمرَاةً حَرماً جاءَ یَومَ القیامَة مَغلُولاً ثُم یُومَرُ بِهِ اِلَی النّار؛ هر
کس با زن نامحرمی دست دهد، روز قیامت با دستِ زنجیر شده به گردن محشور میشود و سپس امر میشود تا او را
به آتش جاودان ببرند.
پی نوشتها:
1- مستدرک الوسایل، ج 14: 267.
2- میزان الحکمه، ج 10: 71.
3- عقاب الأعمال: 652.
4- بهشت جوانان: 441، 451.
چادر وصله دار
از سلمان فارسی حکایت شده:
روزی به محضر حضرت فاطمه سلام الله علیها شرفیاب شدم؛ در حالی که چادری ساده و وصله دار بر سر
داشت. گفتم: شگفتا! دخترانپادشاهان ایران و قیصر روم بر روی کرسی های طلا می نشینند و پارچه
های زراندود بر تن می کنند و این دختر رسول خداست که نهچادرهای گرانبها بر سر دارد و نه لباس های
زیبا و زربافت می پوشد!
حضرت زهرا سلام الله علیها در پاسخ من فرمود:
«یا سلمان! ان الله ذخّر لَنا الثیاب و الکراسی لیوم آخر؛ [1]
ای سلمان! خداوند بزرگ، لباس های زینتی و تخت های طلایی را در روز قیامت برای ما ذخیره کرده است».
حضرت زهرا سلام الله علیها پس از رفتن سلمان، به محضر پدر شرفیاب می شود و شگفتی خود را از
سخنان سلمان چنین ابراز میدارد:
«یا رسول الله! ان سلمان تعجب من لباسی، فوالذی بعثک بالحق ما لی و لعلی منذ خمس سنین، الا
مسک کبش نعلف علیها بالنهار بعیرنا، واذا کان اللیل افترشناه و ان مرفقتنا لمن ادم حشوها لیف؛ [2]
ای رسول خدا! سلمان از سادگی لباس من تعجب نمود، سوگند به خدایی که تو را مبعوث فرموده، مدت
پنج سال است که فرش خانه ما،پوست گوسفندی است که روزها بر روی آن، شترمان علف می خورد و
شب ها بر روی همان پوست می خوابیم و بالش ما چرمی استکه از لیف خرما پر شده است.»
در حدیثی دیگر، از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در پاسخ دخترش حکایت شده:
«یا بنیه اصبری، فان موسی بن عمران اقام مع امراته عشر سنین ما لهما فراش الا عباءه قطوانیه؛ [3]
دختر عزیزم! صبر و تحمل داشته باش؛ زیرا موسی بن عمران به مدت ده سال با همسر خود زندگی می
کرد؛ در حالی که جز یک قطعهعبای قطوانی نداشتند.»
[1] نهج الحیاه، ح 91
[2] بحارالانوار، ج 8، ص 303؛ کوکب الدری، ج 1، ص 175
[3] بحارالانوار، ج 27، ص 74
چادر فاطمه سلام الله علیها هشتاد نفر را مسلمان کرد
روزی حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام محتاج به قرض شدند و چادر حضرت فاطمه سلام الله علیها را به نزد مرد یهودی
که نامش زید بود به عنوان رهن گذاشت و آن چادر از پشم بود و قدری جو به قرض گرفت.
وقتی یهودی چادر را به خانه برد و در اطاق گذاشت چون شب شد زن یهودی داخل اتاق شد نوری از آن چادر ساطع و
بلند دید که تمام اطاق را روشن کرده بود، چون زن آن حالت غیر مترقبه را مشاهده کرد نزد شوهر خود رفت و آنچه دیده
بود بیان کرد.
یهودی از شنیدن آن حالت در تعجب شده و فراموش کرده بود که چادر حضرت فاطمه سلام الله علیها در آن خانه است با
سرعت تمام، داخل اتاق شد دید که شعاع چادر آن خورشید فلک عصمت است که مانند بدر منیر خانه را روشن کرده
است.
یهودی از مشاهده این حالت تعجبش بیشتر شد، پس یهودی و همسرش به خانه خویشان خود دویدند و هشتاد نفر از
ایشان را حاضر کردند و از برکت شعاع چادر فاطمه سلام الله علیها همگی مسلمان شدند. [1]
فاطمه یک طلوع زیبا بود
افتاب شروع دریا بود
پاک مثل کبوتر ایمان
در فراسوی ماوراها بود
عطر سرشار آبشار بهار
غنچه اش از دیار فردا بود
گل شکفت از تلالؤ زهرا
گویی انگیزه اش تماشا بود
«رباب امیرخانی»
علم بیشتر، ابزار انتفاع بیشتر یا امتحان بیشتر؟
گروه مذهبی: در ادامهی سلسله مطالب بولتننیوز پیرامون سبک زندگی اسلامی و بعد از اتمام پروندهی “تحلیل نامهی
31 نهجالبلاغه” پروندهی دیگری را در این وادی آغاز کردیم. سعی ما بر این است که در این پرونده، احادیث ائمهی اطهار
علیهم السلام را در موضوعات مختلف ذکر کرده تا مقایسهای داشته باشیم بین دستورات و رهنمودهای ایشان با آنچه
که ما در زندگی خود عملی کردهایم.
***
ائمۀ معصومین(ع) و مسئلۀ علم: علم بیشتر، ابزار انتفاع بیشتر یا امتحان بیشتر؟
به گزارش بولتن نیوز، اگر بخواهیم نگاهی موضوعی به احادیث ائمهی اطهار(ع) داشته و در بین مقولات مختلف، نگاه
ویژهی ایشان به «علم» را مورد بررسی اجمالی قرار دهیم، به حجم قابل توجهی از احادیث برمیخوریم که با وجود
ارتباط منظومهای بین آنها، انصافا هر یک دریای معرفتیست که تعمق در آنها، نه در توان این قلم بوده و نه در حوصلهی
این مجال است. اما در حد وسع خود به برخی از آنها اشاره کرده و بعضی از نکات مندرج در آنرا ذکر میکنیم.
قال على عليه السلام :
زَكاةُ العِلمِ بَذلُهُ لِمُستَحِقِّهِ وَإجهادُ النَّفسِ فِى العَمَلِ بِهِ؛
زكات دانش، آموزش به كسانى كه شايسته آنند و كوشش در عمل به آن است.
(غرر الحکم و درر الکلم،ص391)
این حدیث که از جمله معروفترین احادیث مربوط به موضوع علم است حاوی یک نکتهی کلیدیست و آن اینکه کسب
علم، صرفا منتج به کسب یکسری حقوق و برتریها نیست و وظایفی را بر صاحب آن مترتب میکند.
به عبارت دیگر، اگر بخواهیم نگاهی به تصور رایج در جامعه نسبت به کسب علم داشته باشیم، میبینیم که عموم ما
دنبال کسب علم میرویم تا بتوانیم شغلی دست و پا کرده تا بدین وسیله، هم نام و جایگاهی در جامعه یافته و هم پول
و درآمدی پیدا کنیم.
اما میبینیم که این نگاه رایج، چه تفاوتی با حدیث فوق داشته و وجه تکلیفی کسب علم را که تقریبا در بین ما فراموش
شده است، به ما گوشزد میکند. در نتیجه، از منظر دینی علم برای صاحبش بیشتر از آنکه وسیلهی انتفاع باشد
وسیلهی امتحان است. امتحان به واسطهی تکالیفی که بر دوش عالم سنگینی میکند.
قال على عليه السلام :
خَيرُ العِلمِ مانَفَعَ؛
بهترين علم آن است كه مفيد باشد.
(غررالحکم و دررالکلم،ص 354)
این کلام گهربار نیز از مشهورترین روایات مربوط به علم است. علم نافع که خصوصا در مراکز علمی و دانشگاهی ما
کمبود آن حس میشود به عنوان بهترین شعبهی کسب دانش معرفی میشود. و در نقطهی مقابل علومی قرار میگیرد
که آموختن یا نیاموختن آنها، دردی از فرد یا جامعه دوا نمیکند.
شاید شما هم دانشجو بوده یا هستید و یا حداقل، در اطرافتان دانشجو دارید. اگر تأملی در آنچه که به دانشجویان
دانشگاهها - خصوصا دانشگاههای علوم انسانی - آموزش داده میشود داشته باشیم میبینیم که مدرک تحصیلی
ایشان، برآمده از علومیست که بخش قابل توجهی از آنها هیچ نسبتی با جامعه و کشور ما ندارد و علم نافع نیست.
واقعا چرا باید جوان ما، عمرش را صرف این مطالب کرده و سرآخر با توهم آگاهی وارد جامعه و محیط کار شده و آنجا تازه
متوجه شود - به قول معروف - هر چیزی که در دانشگاه خوانده را باید کنار بگذارد و خاک صحنه بخورد؟ آیا ریشهی این
اتفاق در غیر از این است که برخی از علوم دانشگاهی ما نافع نیست؟
ائمۀ معصومین(ع) و مسئلۀ علم: علم بیشتر، ابزار انتفاع بیشتر یا امتحان بیشتر؟
قال ابی عبدالله عليه السلام :
اِنَّ مِن حَقيقَةِ الايمانِ اَن تُؤثِرَ الحَقَّ وَ اِن ضَرَّكَ عَلَى الباطِلِ وَ اِن نَفَعَكَ وَ اَن لا يَجوزَ مَنطِقُكَ عِلمَكَ؛
از حقيقت ايمان اين است كه حق را بر باطل مقدم دارى، هر چند حق به ضرر تو و باطل به نفع تو باشد و نيز از حقيقت
ايمان آن است كه گفتار تو از دانشت بيشتر نباشد.
(بحارالانوار، ج 2، ص114)
حدیثی پر از درس و نکته که حتی تأمل اندک در آن نیز فرصتی جدا میخواهد. اما نکتهای که غرض ما را در اینجا برآورده
میکند، بیان تمایزیست که در این حدیث با برخی از واقعیتهای اطرافمان وجود دارد.
در بخشی از این حدیث شریف آمده که باید حق را بر باطل مقدم شمرد. یعنی عالم نباید به واسطهی توانایی که علم به
وی میدهد، هرجا که منافعش اقتضا کرد حق را با باطل بپوشاند.
و حال یک سوال:
آیا رسانههایی که از قدرت تبلیغاتی بالا برخوردار بوده و با سوءاستفاده از دانش رسانهای، برخی از
حقایق را کتمان و دست به خلق واقعیت میزنند، از مصادیق این حدیث شریف نیستند؟
❤ یا صاحب الـــزمـــان شــرمنده ایم . . . ❤
چه ظالمانه یادمان میرود که هستی،
ما که روزی مان را از سفره ی تـــو می بریم و می خوریم.
میدانم گناه هم که میکنیم،
باز دلت نمی آید نیمه شب در نماز دعایمان نکنی!
یا صاحب الـــزمـــان شــرمنده ایم . . .
** تعجیل در فرجشون صلوات **
غزل کعبه امید (علامه حسن زاده آملی)
محبوب من که دائم هستم بگفتگویت
معشوق من که دائم هستم به جستجویت
آیا شود که روزی، روزی شود حسن را
احسان گونه گون و الطاف نوبنویت
بشنیده ام که خویت چون روی تست دلکش
ای من فدای رویت ای من فدای خویت
آیا شود که روزی با چشم خویش بینم
آن قامت رسا و رخسارۀ نکویت
ای که به لیله القدر کرّ و بیان بالا
اسرار هر دو عالم گویند مو به مویت
آیا شود که روزی تفتیده جان ما را
از تشنگی رهایی زآب زلال جویت
ای آستان قدست دارالسلام جانها
بس کاروان که بسته بار سفر بسویت
آیا شود که روزی این زار ناتوان را
باری دهی ز لطفت پایی نهد به کویت
ای شاهد دل آرا در بزم آفرینش
وی شاهدان عالم مشتاق دید رویت
آیا شود که روزی این عاشق وصالت
دستی رساند اندر دامان مُشکبویت
ای کعبه امید خوبان درگه عشق
چون تو خدیو باشی خود آبرو خدویت
آیا شود که روزی اندر برت حسن را
گویی چه خوش رسیدی اینک به آرزویت
برگرفته از ghasedoon.blog.ir